محاسبه واقعیت پدیده های جاری در هر حوزه ای، از جمله حوزه اقتصاد و سیاست خارجی، مهم ترین مولفه در تصمیم گیری موثر سیاستمداران و حرکت پیش برنده و رو به جلوی یک کشور محسوب می شود.در صورتی که میان یک پدیده و تصور ما از آن پدیده تقاوت وجود داشته باشد، شاهد شکل گیری خطاهای محاسباتی در رفتارهای خود خواهیم بود. این قاعده در خصوص توافق هسته ای میان ایران و اعضای 1+5( برجام) نیز صادق است. با توجه به تحولاتی که طی 5 سال اخیر و در خصوص توافق هسته ای شاهد آن بوده ایم، لازم است به این سوال مهم پاسخ دهیم که "وزن دهی نادرست" به برجام، چه تاثیری در محاسبات رفتاری نادرست دولت محترم و متعاقبا، تحمیل هزینه های اقتصادی و سیاسی به کشور داشته است. در این خصوص، لازم است آسیب شناسی دقیق برجام را مورد توجه قرار دهیم:
آسیب شناسی پروسه ای که متنج به انعقاد برجام و متعاقبا، خروج آمریکا از این توافق شد، بیش از آنکه مربوط به متن توافق هسته ای باشد ، معطوف به نوع نگاه کلان ، میان مدت و کوتاه مدتی بود که از سوی دولتمردان ما نسبت به توافق هسته ای حاکم بود. اصلی ترین خطایی که دولت ترامپ را در خصوص خروج از برجام و اصرار بر بازگشت تحریمهای یکجانبه کشورمان مصمم ساخت، قرار گرفتن توافق هسته ای در "نقطه ثقل" معادلات سیاست خارجی و اقتصاد کشور بود. در آستانه انعقاد توافق هسته ای، برخی تحلیلگران هشدار داده بود که برجام در بهترین وضعیت ممکن، یک "ظرفیت تاکتیکی محدود و قابل تغییر" تلقی می شود. با این حال، بزرگنمایی توافق هسته ای از سوی دولت و دستگاه سیاست خارجی کشورمان و "ثابت تلقی کردن "آن سبب شد تا یک "ظرفیت محدود و گذرا" تبدیل به یک " مبنای راهبردی" در کشورمان شود.
از همان ابتدا محرز بود که برجام نمي تواند حکم يک مرکز ثقل ( Center of mass ) در سياست خارجي و اقتصاد کشورمان داشته باشد زیرا در محاسبات و معادلات دیپلماتیک، سیاسی و اقتصادی یک کشور، " نقطه ثقل" بايد به اندازه اي ثابت و محکم باشد که حتي امکان تغيير بالقوه آن نيز وجود نداشته باشد.اکثریت قریب به اتفاق کارشناسان و حتی تحلیلگران غربی معتقد بودند که حتی با وجود امضای سند برجام توسط ایران و اعضای 1+5 و تصویب قطعنامه 2231 شورای امنیت سازمان ملل متحد، رئیس جمهوری که بعد از اوباما بر سر کار می آید، قدرت خروج از توافق هسته ای را خواهد داشت. این مسئله با توجه به مواضع سران حزب جمهوریخواهان و سناتورهایی مانند "تام کاتن" ، " تد کروز" و حتی شخص ترامپ که برجام را توافقی فاجعه بار می دانست قابل پیش بینی بود.
همان زمان مشخص بود که اگر توافق هسته اي بخواهد حکم يک مرکز ثقل راهبردي يا حتی "ظرفیت تاکتیکی ثابت" را در سياستهاي اقتصادی، منطقه ای و بين المللي ما پيدا کند ،ضریب آسیب پذیری کشور در این حوزه ها تقویت خواهد شد. با این حال سوال اصلی اینجاست که چرا دولت "برجام" را دستاوردی بزرگ و تاریخی برای خود دانسته و راه را برای افزایش تصاعدی کاذب وزن واقعی آن بازگذاشت؟ بدیهی است که دولت ترامپ اقدام پیچیده و منحصر به فردی در قبال توافق هسته ای صورت نداد!متاسفانه کاخ سفید تمرکز خود را بر روی "محاسبات نادرست" دولت ما گذاشت و اتفاقا سعی کرد از "ّبزرگنمایی برجام" در ایران و "نگاه مبنایی نادرست "نسبت به آن، بیشترین استفاده را در اعمال استراتژی فشار حداکثری علیه کشورمان ببرد. بنابراین، مسئله عمده ای که باید در آسیب شناسی توافق هسته ای بیشتر مورد توجه قرار گیرد، "نوع نگاه دولت نسبت به برجام" بود.
مسئولین محترم دولت و وزارت امور خارجه باید این حقیقت را پذیرا باشند که هدایت معیشت مردم در ذیل چارچوب "برجام" بزرگ ترین خطای ممکن در حوزه اقتصادی کشور بود. رهبر معظم انقلاب به صورت مستمر و حتی در ماههای منتهی به انعقاد برجام، بارها هشدار دادند که اتخاذ الگویی غیر از "اقتصاد مقاومتی"، نمی تواند کشور رادر برابر توطئه های مستمر دشمنان مصون نگاه دارد. ، استناد به ظرفیتهای بالقوه و بالفعل داخلی در کشور و حتی استخدام ظرفیتهای خارجی در مسیر تقویت بنیانهای اقتصاد تولید محور، مواردی بود که تا حدود بسیار زیادی فدای "اقتصاد تحریم محور" یا به عبارت بهتر، "اقتصاد برجام محور" شد.
نکته دیگر، به آینده برجام و اقتصاد کشور باز می گردد. بدون شک، بازتولید یا حتی بازتعریف همان نگاه بازدارنده "تحریم محور" در حوزه اقتصاد و سیاست خارجی، ثمره ای جز تکرار ماجراهای تلخ سالهای اخیر نخواهد داشت. در حال حاضر، سینگالهایی از سوی حزب دموکرات آمریکا در خصوص "بازگشت مشروط به برجام" ، آن هم به قیمت پذیرش محدودیتهای بیشتر از سوی ایران مخابره می شود. باید این حقیقت محض را پذیرفت که حتی اگر در غیرممکن ترین وضعیت ممکن، جو بایدن( در صورت پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری ماه نوامبر) و بدون هیچ گونه پیش شرطی به برجام بازگردد، تا زمانی که نگاه ما نسبت به "توافق هسته ای " اصلاح نشود و مسئولین در صدد احیای "اقتصاد تحریم محور" قرار گیرند، دوباره شاهد وارد آمدن یک شوک سنگین به معیشت مردم خواهیم بود. آنچه در برهه فعلی سرنوشت ساز و تعیین کننده محسوب می شود، "گذار از اقتصاد و سیاست تحریم محور" و تغییر وزن پدیده هایی از جمله "ّبرجام" از سوی مسئولین اجرایی کشورمان می باشد. در یک جمله کوتاه، لازم است "زمین بازی" تغییر کند.آری! "بازگشت به گذشته" اسفبار خواهد بود! عوارض اصرار بر دیدگاهی که امتحان خود را ( به صورت مردود شده) پس داده است، دیگر قاعدتا نباید نمود و جایگاهی در مواضع دولتمردان ما داشته باشد.
در صورتی که "اقتصاد مقاومتی" به مبنا و الگوی ما در حوزه مالی و اعتباری و گردش سرمایه در داخل و خارج از کشور تبدیل شده و هرگونه پدیده قابل تغییر و متزلزلی مانند برجام در ذیل این ساختار تعریف گردد، ضمن بستن راه نفوذ دشمن خواهیم توانست اقتصاد خود را به صورت بنیادین و اصولی بازتعریف کرده و برنده این رقابت پیچیده با دشمنان قسم خورده انقلاب باشیم. با این حال اگر خدای ناکرده پدیده هایی مانند "برجام" دوباره بخواهند محیط بر اقتصاد و سیاست خارجی ما باشند، چشم اندازی برای حل اصولی و بنیادین معضلات جاری در کشور وجود نخواهد داشت. این نوع نگاه بازدارنده، موجب آن می شود تا "کنشگری پویا"در عرصه اقتصاد و دیپلماسی، جای خود به "واکنشی منفعلانه" بدهد که قطعا نه تنها ثمره ای برای ملت و نظام نخواهد داشت، بلکه منتج به تحمل هزینه هایی سنگین تر برای کشور خواهد شد.
ارسال نظرات